شغل: مامور پلیس راکون سیتی ( ۱۹۹۸ ) – مامور ویژه دولت آمریکا ( ۲۰۱۱-۱۹۹۸ ) – مامور D.S.O( تاکنون – ۲۰۱۱ )
وضعیت : زنده
حضور ها : Resident Evil 2 – Resident Evil 4 – Resident Evil Degeneration – Resident Evil: Darkside Chronicles – Resident Evil Operation Raccoon City – Resident Evil Damnation – Resident Evil 6
صداپیشگان : پاول حداد ( RE 2 ) – پاول مرسیر ( RE 4 – RE De – RE DC ) – کریستین لنز ( RE ORC ) – متیو مرسر ( RE 6 – RE Da )
طراح چهره : برد رنفرو ( RE 2 )
موشن کپچر : Teruaki Ogawa (RE4 )-R.C. Ormond (DEG)-Jason Faunt (RE6)-Kevin Dorman (DAM)a
========================================
من میخواهم این ویروس را از زمین ریشه کن کنم
“لیان به کلیر در رزیدنت اویل تباهی”
لیان اسکات کندی یک مامور آمریکایی است که برای سازمان Division of Security Operation کار میکند. قبل از آن، لیان فقط برای یک روز مامور پلیس Raccoon City Police Department بود که بعد از حادثه راکون سیتی به عنوان مامور ویژه فدرال آمریکا استخدام شد.
========================================
بیوگرافی – راکون سیتی
هی ! این الان وظیفه ماست که آمبرلا رو از بین ببریم
“لیان به کلیر در رزیدنت اویل ۲″
لیان با یک میل قوی به خدمت و محافظت از مردم به دنیا آمد ، برای همین به دانشکده افسری پیوست و استعداد هایش نیز شکوفا شد و تجاربی کسب کرد. در سن ۲۱ سالگی بعد از فارغ التحصیل شدنش از دانشکده او به عنوان یک افسر پلیس در نیروی پلیس شهر راکون سیتی استخدام شد ( به درخواست خودش ). او یک روز پس از تاریخ معین شده یعنی در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۹۸ به راکون سیتی رسید تا اولین و تنها ترین روز کاری خود در راکون سیتی را انجام دهد.
لیان در ۲۹ سپتامبر به راکون سیتی رسید تا کار خود رو آغاز کند او در حقیقت باید ۲۸ام سپتامبر به راکون سیتی میرسید اما بخاطر مهمانی خداحافظی ای که برایش گرفته بودند آن روز را خواب ماند و نتوانست برود. وقتی که او به راکون سیتی رسید خورشید تقریبا غروب کرده بود. لیان به ناحیه تجاری شهر رسید و ماشینش را متوقف کرد تا جنازه ای که روی زمین افتاده بود را بررسی کند. او غافل از اینکه بداند در شهر چه اتفاقی افتاده است ناگهان توسط چندین زامبی ( و همینطور جنازه ای که او قصد بررسی اش را داشت ) محاصره شد. او سعی کرد فرار کند و در راه فرارش با یک بازمانده دیگر به نام کلیر برخورد کرد.(کلیر برای پیدا کردن برادر گمشده اش کریس به شهر آمده بود ) باهم دیگر، لیان و کلیر تصمیم گرفتن به اداره پلیس شهر بروند و در آنجا پناه بگیرند، اما قبل از اینکه به آنجا برسند ماشین پلیس لیان توسط یک کامیون که راننده اش توسط ویروس آلوده شده بود نابود شد و آن ها به سختی از ماشین بیرون آمدند و مجبور شدند از هم جدا شوند.
در هنگام جستجوی لیان در ساختمان پلیس او با یکی دیگر از بازمانده ها به نام ایدا ونگ آشنا شد، زنی که ادعا میکرد برای پیدا کردن نامزد خود “جان کلمنت” به راکون سیتی آمده است. آن ها بعد از آن یک گروه را تشکیل دادند، لیان حتی بخاطر ایدا خود را جلوی گلوله ای که از طرف آنت برکین شلیک شده بود انداخت، آن ها باهم دیگر دشمنان و زامبی ها را یک به یک شکست دادند، اما مدتی بعد ایدا توسط ویلیام برکین جهش یافته زخمی شد، در همان مواقع لیان از طرف آنت برکین فهمید که ایدا در حقیقت یک جاسوس است که برای دزدیدن ویروس G آمده است، به هر حال لیان این قضایا را باور نکرد تا اینکه ایدا شخصا خودش به لیان گفت، مدتی بعد ایدا، زندگی لیان را نجات داد، وقتی که لیان در گوشه ای توسط T-00 گیر افتاده بود، ایدا به پشت او شلیک کرد تا توجه او را جلب کند و در این کار موفق هم شد، اما بعد از آن تایرنت به ایدا حمله کرد و او را گرفت و به بالا برد، ایدا با تفنگ خود به صورت تایرنت شلیک کرد و او را در مواد مذاب انداخت تا بمیرد، اما به هر حال ایدا به شدت زخمی شد، او در لحظات آخر تمام حقایق را به لیان گفت و اظهار کرد که عاشق او شده است و بعد از آن در بغل لیان از دنیا رفت، بعد از آن لیان دوباره با تایرنت رو به رو شد و در طی نبردی که با او داشت زنی مرموز که صدا و لباس ایدا را داشت برای لیان یک راکت لانچر انداخت و او نیز به وسیله آن تایرنت را نابود کرد، بعد از آن لیان به کلیر رسید و آن دو به همراه دختر ویلیام برکین یعنی شری برکین توسط یک قطار اقدام به فرار کردن، اما ویلیام برکین سعی کرد که قطار را نابود کند، آن ها نیز از قطار پیاده شده و گذاشتند تا برکین به همراه قطار آتش بگیرد و از بین برود.
فعالیت های ضدآمبرلا
بعد از وقایع راکون سیتی کلیر و لیان از همدیگر جدا شدند، کلیر به ادامه جست و جوی خود برای بردارش پرداخت و لیان نیز به مراقبت از شری ادامه داد. مدتی بعد نیروی های ارتشی لیان و شری را پیدا کردند، زمانی که لیان مورد بازجویی قرار گرفته شد، مامورین شری را بردند و در بازداشت محافظتی قرار دادند ( بخاطر ویروسی که توسط برکین به شری تزریق شده بود ). ظاهرا در هنگام بازجویی لیان به وجود کلیر و ایدا اشاره نکرد و این باعث شد که دولت مجذوب قدرت او بشود، آن ها دنبال فردی با اینچنین قدرت و تجاربی میگشتند، بخاطر همین لیان به استخدام نیرو های ویژه دولت آمریکا درامد.
او در شغل جدیدش تمرین های سخت و ویژه ای دید که باعث شد او از یک پلیس تازه کار و ساده تبدیل به یک مامور ویژه و متخصص بشود. او در استفاده از اسلحه ها و همچنین مبارزات تن به تن بسیار قوی و شایسته شد، مخصوصا در مبارزه با چاقو.
در نوامبر سال ۱۹۹۸ لیان یکی از دوستان خود که در حقیقت کارآگاه بود با نام آرک تامپسون برای بررسی کارخانه آمبرلا در جزیره Sheena فرستاد. در همان ماه کلیر برای ادامه جستجویش برای کریس به اروپا رفت، او در کارخانه آمبرلا توسط نیرو های آمبرلا دستگیر شد و بعد از آن به جزیره ای به نام راکفورت تبعید شد، کلیر یک E-Mail برای لیان ارسال کرد و از او خواست تا موقعیتش را برای کریس ارسال کند تا او بتواند برای نجاتش بیاید، لیان موفق شد شخصا با کریس ارتباط برقرار کرده و وضعیت خواهرش را به او بگوید و کریس نیز برای نجات خواهرش به جزیر راکفورت رهسپار شد.
عملیات خاویر
ویروس به رشد خود ادامه می دهد و در حال تغییر شکل است،باید تا روزی که درحال آمدن است نابودش کرد
لیان در رزیدنت اویل دارک ساید کرونیکلز
در سال ۲۰۰۲ و پیش از نابودی شعبه ی آمبرلا در روسیه، لیان اسکات کندی و جک کراوزر به یک ماموریت در کشوری در آمریکای جنوبی فرستاده میشوند. عملیات پیرامون شخصی به نام خاویر هیدالگو است که در گذشته پژوهشگر شرکت آمبرلا بود. با پیشبرد داستان، آن دو متوجه میشوند که نمونهای از ویروس تی ورونیکا به دست خاویر افتادهاست. لیان و کراوزر، در زمان انجام ماموریت خود، با دختری به نام مانوئلا آشنا میشوند که در آن منطقه گیر افتاده بود. با پیشبرد داستان مشخص میشود که مانوئلا دختر خاویر است. لیان و کراوزر پس از پشت سر گذاشتن مراحل مختلف بازی، با خاویر که به ویروس T.VERONICA آلوده شده بود به نبرد پرداخته و موفق میشوند که او را نابود کنند. مانوئلا هم توسط دولت دستگیر میشود. پس از این ماجرا لیان و کراوزر از یکدیگر جدا میشوند و پس از گذشت چیزی نزدیک به یک سال، لیان متوجه میشود که دوست قدیمی اش کراوزر، در یک تصادف جان سپردهاست
وقایع اسپانیا
حدس میزنم شما همیشه اینجوری یخ تون آب میشه؟ به هرحال، اصلاً می دونید جریان چیه؟ وظیفه من پیدا کردن دختر گمشده رئیس جمهوره.
لیان به افسران پلیس در رزیدنت اویل ۴
در سال ۲۰۰۴ لیان به عنوان محافظ ویژه خانواده رئیس جمهور جدید یعنی خانواده گراهام استخدام شد، دختر رئیس جمهور دزدیده شده بود و اولین ماموریت لیان زیر نظر رئیس جمهور پیدا کردن دخترش یعنی اشلی گراهام بود. اطلاعات نشان میداد که اشلی در یکی از دهکده های دور افتاده در اروپا دیده شده بود، لیان به همراه دو پلیس دیگر برای بررسی محل فرستاده شده بودند، اما متاسفانه اتفاقات عجیب و غریبی در آن محل رخ داده بود، بعد از اینکه دو مامور پلیس گم شدند و مدتی بعد نیز کشته شدند، لیان خودش را میان یک نبرد وحشتناک و کشنده پیدا کرد که برای نجات و بقای زندگی اش انجام میشد، لیان از طریق اینگرید هانیگان، تنها رابط خود در بخش سری آمریکا، مطلع شد که مردم این گروه از مذهبی به نام لوس ایلومنادوس ( به معنی نورانی، یا به صورت شاعرانه تر میشود “روشن فکران” ) پیروی میکنند. مذهبی که توسط مردی به اسم آسموند سدلر رهبری میشود. این گروه توسط یک ارگانسیم انگلی و مرموز به نام پلاگا ( به معنی ازدحام ) کنترل می شدند. رهبر این گروه تعداد زیادی را برای از بین بردن لیان فرستاد اما در کمال تعجب، لیان یک به یک تمامی آن ها را شکست می داد.
لیان در هنگام انجام ماموریتش با فردی به اسم لوییس سرا نیز آشنا شد، مردی که سابقا به عنوان یک پژوهشگر برای سدلر کار میکرد اما بعد از مدتی به او خیانت کرد. لیان همچنین یک بار این فرصت را پیدا کرد تا با ایدا ونگ نیز برخوردی داشته باشد، کسی که همانند لیان درگیر این اتفاق بود، او به لیان کمک میکرد اما در کنارش نبرد خود را نیز به خوبی انجام میداد. لیان همچنین از طرف هانیگان نیز کمک میگرفت، یک تحلیلگر اطلاعاتی که مقامی دولتی داشت.
لیان سرانجام توانست اشلی را در یک کلیسا پیدا کند و مسئولیت امنیت آن را بر عهده بگیرد. اما به هر حال آن ها فهمیدن که انگل به هر دویشان تزریق شده و در حال حاضر آن ها در حال مسابقه با زمان هستند تا راه درمانی را پیدا کنند یا برای همیشه به برده سدلر تبدیل شوند.
با دریافت اسلحه از تریق فروشنده مرموز به نام مرچنت، لیان توانست از پس حوادث ترسناک و دلخراش و همچنین روستاییان و قلعه مرموز که توسط سدلر کنترل میشد بر بیاید. لیان توانست بالاخره با دو عدد از زیر دستان اصلی سدلر مقابله کند، رئیس دهکده بیتورس مندز و صاحب قلعه رامون سالازار و هر دوی آن ها را نیز شکست داد. لیان همچنین درمقابل دوست سابق خود یعنی جک کراوزر نیز قرار گرفت، کسی که اکنون به عنوان مامور دو جانبه کار میکرد! از طرفی برای یک سازمان مرموز و از طرف دیگر برای سدلر. هم چنین معلوم شد که طرف سوم این مبارزه پیچیده نیز کسی نیست جز آلبرت وسکر، کسی که اکنون ایدا برایش کار میکرد. بدون اینکه لیان بداند، یک نبرد مخفی پشت پرده در حال انجام بود.
سر انجام اشلی ربوده شد و حال لیان در حال مسابقه با زمان بود تا وقتی که پلاگا کاملا در بدن اشلی رشد کند. با کمک ایدا، لیان توانست به یک جزیره نظامی و مخفی برسد، جایی که سدلر و کراوزر در آن پناه گرفته بودند. نبرد در مقابل دو عدد یعنی یک دشمن مرگبار و یک دشمن مرگبار تر در کنارش! این نبرد تمامی نقاط قوت و مهارت های لیان را مورد آزمایش قرار داد. لیان برای آخرین بار در مقابل کراوزر قرار گرفت و او را شکست داد، بعد از آن توانست اشلی را آزاد کند و به وسیله یک دستگاه لیزری مخصوص توانست انگل را از بدن خودش و اشلی پاک کند، دستگاهی که توسط لوییس در هنگام پژوهش هایش اختراع شده بود. بعد از آن لیان در یک نبرد وحشتناک در مقابل سدلر قرار گرفت، با کمک ایدا لیان توانست پایانی بر طرح های سدلر قرار دهد. بعد از نبرد ایدا تفنگی را بر روی سر لیان قرار داد و نمونه انگل را به زور از او گرفت، بعد از آن نیز کلید جت اسکی ای به لیان داد تا بتواند از جزیره فرار کند.
مدتی بعد از واقعه لیان گزارشات خود را فایل کرد و تحت عنوان “گزارشات کندی” برای دیگر مامورین منتشر کرد که در آن تجربیات خود از این ماموریت را شرح داده بود، فایلی که توسط بسیاری از مامورین از جمله کریس ردفیلد خوانده شد.
وقایع ویل فارما
به سرشون شلیک کن
لیان به آنجلا مولر
در سال ۲۰۰۵ حادثه ای بیو تروریستی تحت ویروس T در فرودگاه هاردویل رخ داد، فرودگاه توسط نیرو های دولتی و ویژه قرنطینه شد و سربازان ویژه ای برای از بین بردن زامبی ها فرستاده شدند.
در سن ۲۸ سالگی لیان بخاطر تجربیاتش از راکون سیتی، از رئیس جمهور ماموریت گرفت تا به تیم SRT در این مورد کمک کند. تحت رهبری لیان آن ها یاد گرفتند که چگونه با زامبی ها مبارزه کنند و توانستند ۵ بازمانده را از آن واقعه نجات دهند که کلیر ردفیلد نیز جزو آن ها حساب میشد.
بعد از نجات آن ها لیان درگیر یک مبارزه با کورتیس میلر شد. او توانست در این راه جان آنجلا میلر را نجات دهد و کورتیس میلر را نیز که توسط ویروس G تکامل یافته بود شکست دهد. در پایان کلیر و لیان و آنجلا توانستند از کار های پلید فردریک داونینگ (پژوهشگر ارشد ویل فارما ) پرده برداری کنند. فردریک داونینگ قصد داشت تا آخرین نمونه های ویروس های G و T رو در که در دنیا مانده بود به تروریست ها بفروشد.(نمونه های قبلی همگی در انفجار شرکت ویل فارما که یک برنامه ریزی بود از بین رفته بودند) آن ها در لحظات آخر توانستند فردریک را دستگیر کرده و برای همیشه این دو نوع ویروس را از روی زمین پاک کنند.
در پایان لیان برای ماموریت دیگه ای فرا خوانده شد و مجبور شد تا راهش را از کلیر جدا کند، آن ها با امید اینکه بتوانند در آینده در شرایط معمولی تری یکدیگر را ملاقات کنند از همدیگر خداحافظی کردند.
وقایع اسلواکی شرقی
خوب پس…فکر کنم تنها راه چاره من اینه که شهروند آمریکایی بودنم رو برای یه مدکی ترک کنم
لیان به هانیگان در رزیدنت اویل دمنیشن
در سال ۲۰۱۱ در حکومت اسلواکی شرقی درگیری بین شبه نظامیان و دولت شدت بیشتری میگیرد، رئیس جمهور جدید اسلواکی شرقی ( کشوری که توسط سازمان ملل به صورت رسمی شناخته نشده است ) متوجه میشود که در زمین هایی که شبه نظامیان سکونت دارند نفت وجود دارد، بخاطر همین موج جدیدی از حملاتش علیه آن ها را آغاز میکند، در گیر و دار نبرد شایعه ای به وجود می آید که هیولا ها وارد نبرد شده اند، این شایعه شدت میگیرد تا اینکه رئیس جمهور آمریکا مامور ویژه خود یعنی لیان اس کندی را از تعطیلاتش بیرون میکشد و به اسلواکی برای بررسی شایعات میفرستد، در همان ابتدای ورود لیان، هانیگان به او میگوید که دولت آمریکا تصمیم گرفته که خود را از این قضیه بیرون بکشد و تمامی مامورین و شهروندان آمریکایی وظیفه دارند تا از کشور بیرون بیایند، لیان این حرف را قبول نمیکند و تصمیم میگرد که به ماموریت خود ادامه دهد تا حقیقت را کشف کند، او به محلی که قرار بود رابط CIA را ملاقات کند میرود، آن مامور با اسم رمز مترسک وارد میشود اما در کمال ناباوری کاملا زخمی و مجروح شده است، او به سختی در گوش لیان کلمه “پرورش دهنده زنبور عسل” را میگوید و ناگهان یک لیکر به آن ها حمله میکند، لیان به سرعت جا خالی میدهد و لیکر مترسک را میکشد، درگیری لیکر با لیان ادامه پیدا میکند تا اینکه یک بمب در محل منفجر میشود و لیان نیز به گوشه ای پرت میشود، در لحظات آخر قبل از بیهوشی لیان پیر مردی وارد میشود و بعد از آن لیان بیهوش میشود.
لیان در یک زیر زمین بهوش می آید و دو نفر از افراد حذب مقاومت با نام های JD و بادی جلو می آیند تا از لیان بازجویی کنند، لیان جواب سوالات آن ها را با طعنه و جوک میدهد و هر دوی آن ها میگویند که او باید بسیار برای آمریکا مهم باشد که او را به اینجا فرستاده اند.
مدتی میگذرد تا اینکه نظامیان دولتی مخفی گاه آن ها در زیر زمین را پیدا کرده و به آن ها حمله میکنند، آن ها فرار کرده و لیان به صورت مخفی دنبال آن ها میرود، در ادامه لیان به JD میرسد که در گوشه ای مخفی شده، JD به لیان هشدار میدهد اما لیان حرفش را نادیده میگیرد تا اینکه مبتلایان انگل پلاگا به او حمله میکنند، لیان تمام آن ها میکشد و به همراه JD به سمت کلیسای شهر میروند، در راه آن ها متوجه میشوند که تمام مردم شهر توسط انگل به ماجینی مبتلا شده اند. آن ها به کلیسا میرسند و در آنجا لیان به JD واقعیت درمورد مردم مبتلا شده را میگوید تا اینکه بادی دوباره وارد شده و لیان را گروگان میگیرد، بعد از رفتن بادی، JD می آید و لیان را به پشت کلیسا برده و آزادش میکند، او به لیان میگوید که نامزد بادی توسط دولت کشته شده و حال او میخواهد با تزریق ویروس به خودش بتواند کنترل لیکر ها را بگیرد و به پایتخت حمله کند، او از لیان میخواهد که جلوی بادی از اینکار را بگیرد.
لیان به محل قرار خود با رابط CIA برمیگردد تا شاید بتواند مدرکی پیدا کند، اما ناگهان با ایدا مواجه میشود و جعبه خالی ویروس، بعد از درگیری و مکالمه ای کوتاه ایدا میرود و در هنگام رفتنش به لیان میگوید که شهر به زودی از بین خواهد رفت پس مراقب باشد.
لیان به سمت کلیسا برمگیردد اما متوجه میشود که اکثر ساکنان آنجا کشته شده اند، لیان خود را به داخل کلیسا می رساند و JD را پیدا میکند اما او در وضعیت خوبی قرار ندارد تا اینکه بادی وارد میشود، JD از زنده بودن بادی خوشحال میشود اما ناگهان حالش به شدت خراب میشود، بادی با عصبانیت تفنگش را به سمت لیان میگیرد اما JD میگوید که لیان دشمن ما نیست، بعد از گفتگوی کوتاه JD به یکی از مبتلایان تبدیل شده و لیان مجبور میشود او را بکشد.
بعد از آن لیان سعی میکند تا بادی را از کاری که میخواهد انجام دهد – تزریق پلاگا به خودش- منصرف کند و ویروس را به لیان بدهد، اما بادی قبول نمیکند تا اینکه ناگهان دولت کلیسا را بمب باران میکند، در این حین بادی فرار میکند و لیان به تعقیبش می پردازد.
لیان خودش را به ساختمان ریاست جمهوری می رساند که اکنون توسط لیکر ها تمامی محافظین و کارکنانش کشته شده بودند. لیان وارد ساختمان میشود، تمامی سربازان داخلش کشته شده بودند که ناگهان دو عدد لیکر وارد میشوند، لیان سعی میکند تا آن ها را به صورت مخفی دور بزند که ناگهان یکی از سربازان زخمی پای لیان را میگیرد و از درد ناله میکند، توجه دو لیکر جلب شده و به لیان حمله میکنند، لیان میتواند یکی از آن ها را بکشد ، او به سرعت خودش را به یک در میرساند اما متوجه میشود که این در به یک آسانسور مخفی هدایت میشود.
لیان خودش را به مکان مخفی که زیر کاخ ریاست جمهوری قرار داشت می رساند و با ایدا نیز مواجه میشود، آن ها خود را به مرکز مخفیگاه رسانده و متوجه میشوند که انگل پلاگا در آنجا نگه داری میشود، ناگهان سربازان رئیس جمهور آن ها را محاصره میکنند.ایدا چراغ ها را خاموش میکند تا بتواند راه فرار خود و لیان را بسازد. جنگی میان لیان و سربازان بلونیکا-رئیس جمهور- رخ میدهد که به زودی توسط بادی و لیکر هایش قطع میشود. به هر حال بلونیکا نیز B.O.W های خودش را آزاد میکنند که چندین مستر ایکس هستند. بادی و لیان موفق میشوند تا از مخفیگاه فرار کنند. یک مستر ایکس نیز آن ها را دنبال میکند و آن ها مجبور به مبارزه با او میشوند. بادی از لیکر ها استفاده میکند تا مستر ایکس را به سمت تانکر بنزین بکشاند. لیان نیز از طرف دیگر به سمت تانکر شلیک میکند و انفجاری رخ میدهد. انفجار نه تنها مستر ایکس را شکست نمیدهد بلکه قوی ترش نیز میکند. لیان و بادی از یک تانک استفاده میکنند و موفق میشوند تا مستر ایکس را شکست دهد اما به هر حال بجایش دو عدد مستر ایکس دیگر نیز وارد صحنه میشوند. آن ها به مبارزه خود ادامه میدهند تا اینکه مهماتشان تمام میشود، لیان که در اوج نا امیدی قرار داشت سعی میکند تا از تنها چیز باقی مانده خود یعنی چاقویش برای مبارزه استفاده کند اما به هر حال یک هواپیمای آمریکایی قبل از اینکه مستر ایکس ها به لیان برسند میکشدشان و لیان متوجه میشود که تمام زمان توسط دولت آمریکا زیر نظر بوده است.
بعد از این واقعه بادی از لیان میخواهد که او را بکشد زیرا نمیخواهد که به یکی از مبتلایان تبدیل شود، اما لیان قبول نمیکند. بادی تصمیم میگیرد که خودش به خودش شلیک کرده و خودکشی کند اما لیان تفنگ را از او میگیرد، لیان به بادی میگوید که او مدیون تمام کسانی است که کنارش جنگیدند تا او زنده بماند. لیان نیز به ستون فقرات لیان شلیک میکند تا او پلاگا از بدن بادی محو شود.
بعد از این واقعه نیز لیان به تعطیلات خود برمیگردد.
وقایع تال اوکس
نمیتونم باور کنم که دوباره داره اتفاق میفته، درست مثل راکون سیتی میمونه
لیان به هلنا در رزیدنت اویل ۶
در ۲۹ جوئن سال ۲۰۱۳ تقریبا ۱۵ سال بعد از وقایع راکون سیتی، رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا یعنی آدام بنفورد تصمیم میگیرد تا در سمیناری در دانشگاه Ivy تمام وقایع پشت پرده جریان راکون سیتی را برای مردم فاش کند. او در این سمینار نیز توسط دوست مورد اعتمادش یعنی لیان اس کندی و هلنا هارپر محافظت میشود. وقتی که یک حمله بیو ترورسیتی در تال اوکس رخ میدهد شخص رئیس جمهور نیز مبتلا شده و به زامبی تبدیل میشود و لیان را مجبور میکند تا تصمیم سختی را بگیرد.رئیس جمهور به هلنا حمله میکند و لیان مجبور میشود که به سر رئیس جمهور در حالی که اسمش را فریاد میزد شلیک کند.یک شوک احساسی به هلنا وارد میشود و او میگوید که مقصر تمامی این قضایا خودش است، لیان از اون میپرسد که در چه موردی صحبت میکند و هلنا در جواب میگوید که همه چیز را در کلیسای جامع تال اوکس توضیح میدهد. در راه بیرون رفتن شان از دانشگاه آن ها ناگهان به مردی میرسند که از لیان و هلنا میخواهد تا دختر گمشده اش لیز را پیدا کنند، لیان نیز قبول میکند. در هنگام جست جو نیز آن مرد از خارش پوستش شکایت میکند که باعث مشکوک شدن لیان به او میشود.آن ها سرانجام دختر را پیدا میکنند و به سمت آسانسور میروند.در آسانسور لیز کاملا به زامبی تبدیل شده و پدرش را نیز میکشد، لیان و هلنا لیز را کشته و خودشان را به حیاط دانشگاه می رسانند و با پیدا کردن یک ماشین پلیس به فرار خود ادامه می دهند، اما آن ها در بین راه تصادف کرده و مجبور میشوند که از طریق فاضلاب به راه خود ادامه دهند، جایی که زامبی ها،سگ ها و قطار های در حال فرار در انتظارشان بودند.
آن ها سرانجام خود را به ایستگاه گاز میرسانند ، جایی که تعدادی از بازماندگان سعی در مبارزه با زامبی ها داشتند.لیان و هلنا به آن ها کمک میکنند تا در یک فروشگاه اسلحه فروشی پناه بگیرند تا اینکه یک راننده اتوبوس(یکی از دوستان صاحب فروشگاه اسلحه فروشی) برای نجات آن ها بیاید. با وجود نجات جان چندین آدم پیروزی آن ها مدت زیادی طول نکشید، راننده اتوبوس به زودی کنترلش را از دست داد و تمامی بازماندگان به جز لیان و هلنا بخاطر زامبی ها یا انفجار اتوبوس کشته شدند.
هانیگان به آن ها اطلاع می دهد که شهر کاملا از بین رفته است و انتظار میرود که ۷۰,۰۰۰ نفر از مردم به ویروس جدیدی به نام C مبتلا شده باشند، ویروسی که توسط BSAA تایید شده که ۶ ماه قبل از این وقایع در یک عملیات در اروپای شرقی نیز استفاده شده است.
لیان و هلنا به سختی توانستند خود را به کلیسا برسانند ، بازماندگان در آنجا پناه گرفته بودند و اجازه ورود آن ها را به کلیسا نمیدادند، به هر حال یکی از آن بازماندگان به وسیله اسنایپر به لیان و هلنا کمک کرد تا زامبی های اطراف را بکشند، لیان و هلنا بالاخره وارد شدند اما لیان مجبور شد که آن ها را با گفتن اینکه آن ها تیم نجات نیستند ناامید کند. در زمانی که آن ها در کلیسا بودند به صورت اتفاق یک لپوتیتسا آزاد شد و شروع به مبتلا کردن بازماندگان کرد.
فکر کنم اون چیز عامل شروع شدن این جهنم باشه
لیان به هلنا در رزیدنت اویل ۶
بعد از اینکه لیان و هلنا توانستند هیولا را بکشند، خود را به زیرزمین کلیسا رساندند که در حقیقت یک آزمایشگاه بود، وقتی که بیشتر پایین رفتند توانستند دبرا هارپر(خواهر هلنا ) را پیدا کرده و برای بیرون رفتن اسکورتش کنند تا اینکه دبرا تبدیل به یکی از مخلوقات ویروس C شد. با کمک ایدا آن ها مجبور شدند تا با دبرا بجنگند و شکستش دهند، هلنا نیز در نهایت اجازه داد تا خواهرش در مرگ سقوط کند.هلنا نیز قسم خورد تا کاری کند که سیمنز بخاطر این کار هایش حساب پس بدهد.
بعد از مبارزه، سیمنز با آن ها تماس میگیرد و میگوید که ان دو مظنونین کلیدی ماجرای قتل رئیس جمهور هستند و به آن ها پیشنهاد داد که بهتر است خود را تسلیم کنند. لیان و هلنا توانستند از آزمایشگاه و دخمه ها زیرش و همچنین از دست کوسه B.O.W شده اش نیز فرار کنند و همچنین از تال اوکس قبل از اینکه به وسیله حمله هوایی نابود شود خارج شوند.
لانشاینگ,چین
من هم بیشتر از هفتاد هزار آدم از دست دادم،به علاوه رئیس جمهور بخاطر سیمنز
لیان به کریس در رزیدنت اویل ۶
بعد از واقعه تال اوکس لیان از هانیگان خواست که مرگ آن ها را جعل کند تا بتوانند به وسیله هواپیما برای تعقیب سیمنز به چین بروند. در راه چین، اوضاع در هواپیما داغون شد وقتی که یک لپوتیتسا وارد هواپیما شد و تمامی مسافران را تبدیل به زامبی کرد. لیان و هلنا مجبور شدند تا با زامبی ها و همچنین لپوتیتسا مبارزه کنند و سرانجام در مکانی نزدیک به محل جیک مولر و شری برکین سقوط کنند. وقتی که این ۴ نفر با یکدیگر ملاقات کردند، لیان از شری پرسید که او اینجا چه میکند، شری نیز پاسخ داد که او درحال محافظت است، شری نیز همان سوال لیان را به خودش برگرداند و لیان نیز در جواب گفت که او و هلنا در حال تعقیب مسوب تمامی این اتفاقات یعنی درک سیمنز هستند، وقتی که شری به لیان گفت که او برای سیمنز کار میکند لیان از او پرسید که هم اکنون سیمنز کجاست و وقتی که شری در پاسخ دادن تردید کرد لیان گفت که او باید بداند و وقتی که خواست به شری نزدیک شود، جیک او را با خشونت برای حفاظت از شری به عقب راند، به هر حال شری به جیک گفت که لیان هر کسی نیست و زندگی او را در راکون سیتی نجات داده است.ناگهان اوستاناک بر روی هواپیمای شکسته شده ظاهر شد و آن ۴ نفر تبدیل به یک تیم شدند تا اوستاناک را شکست بدهند، بعد از اینکه نبرد گرم میشود ناگهان یک دکل برق بر روی اوستاناک میفتد و شری و جیک را از لیان و هلنا جدا می کند، شری فریاد میزند و به لیان میگوید که او با سیمنز در ساختمان کوان لنگ ملاقات خواهند کرد. قبل از اینکه لیان به شری بگوید که چه بکند ناگهان برج الکترونیکی منفجر شد جوری که هلنا تعجب می کند که اگر آن ها زنده بمانند. وقتی که لیان و هلنا میخواستند به کوچنگ برسند آن ها مجبور شدند تا یک فروشگاه خیابانی را کامل بگردند تا ۳ کلید برای باز کردن یک در پیدا کنند، در صورتی که در همان موقع توسط چندین B.O.W تعقیب میشدند، لیان نیز یکی از آن ها را با استفاده از خرد کن شکست داد.
آن ها در راهشان توانستند ایدا را پیدا کنند و به دنبال آن وارد یک ساختمان شدند که ایدا در آنجا برایشان چندین تله قرار داد، سر انجام آن ها به موقع وارد اتاقی شدند که ایدا قرار داشت و توسط کریس ردفیلد و پیرس نیوانس در گوشه ای محاصره شده بود، کریس اعتقاد داشت که ایدا مسئول مرگ تمامی سربازانش در ادونیا است. کریس اسلحه خود را به سمت ایدا گرفت و آماده تیر اندازی شد که ناگهان لیان وارد شده و با ضربه ای اسلحه کریس را به گوشه ای پرت کرد، آن ها یک مبارزه کوتاه با یکدیگر داشتن که با اسلحه کشیدن بر روی یکدیگر پایان پذیرفت.لیان به کریس گفت که اسلحه هاش را پایین بیاورد زیرا ایدا یک شاهد کلیدی است و آن ها به او نیاز دارند، اما کریس قبول نکرد و به لیان گفت که او کسی است که مسبب تمامی این اتفاقات است، لیان نیز مخالفت کرد و گفت که سیمنز کسی است که واقعا این کار ها را کرده است، کریس فریاد زد که او تمامی مردانش را بخاطر ایدا از دست داده است، و لیان نیز جواب داد که او هم بیشتر از هفتاد هزار آدم را به علاوه رئیس جمهور بخاطر سیمنز از دست داده است، در همین زمان ایدا توانست به وسیله یک بمب فلش از دست آن ها فرار کند، و کریس نیز بدون قصد آسیب رسانده به او بخاطر حرف لیان شروع به تعقیبش کرد، لیان و هلنا نیز بعد از آن به تعقیب خود برای سیمنز ادامه دادند.
وقتی که آن ها به ساختمان کاون لنگ رسیدند، لیان ، هلنا را مطمئن کرد اینکه آن ها به دنبال سیمنز بروند و کریس به دنبال ایدا کار درستی است،وقتی که آن ها وارد شدند سیمنز را به همراه ملتزمین و خانواده اش دیدند، مدت کوتاهی بعد شری و جیک نیز به آن ها ملحق شدند، در جواب سوال های شری سیمنز قبول کرد که در حملات تروریستی دست داشته اما لیان را بخاطر مرگ رئیس جمهور مقصر دانست،خانواده نیز به آن ۴ نفر شلیک کردن که موجب پناه گرفتن آن ها شد،وقتی که لیان و هلنا از شری و جیک خواستند که وقتی آن ها در حال مبارزه با سیمنز هستند،فرار کنند شری به آن ها یک چیپ داد که شامل اطلاعاتی بود که می توانست ویروس C را متوقف کند. بعد از فرار شری و جیک، آن ها به سوی خانواده تیر اندازی کردند و مدتی بعد بر روی یک قطار پریدند تا سیمنز ر که حال توسط ویروس C مبتلا شده بود تعقیب کنند، بعد از یک مبارزه با سیمنز آن ها توانستند که او را شکست داده و وارد شهر تاوچی شوند، در همان ابتدای ورود کریس با آن ها تماس گرفت و از آن ها خواست که فورا آن شهر را ترک کنند، در همان موقع موشکی حامل ویروس C به مرکز شهر بخورد کرد و تمامی شهروندان را به ویروس مبتلا کرد، آن ها به کمک یکی از مامورین BSAA توانستند خود را به مرکز شهر رسانده تا راهی برای خروج پیدا کنند، وقتی که آن ها وارد ساختمانی شدند ناگهان با سیمنز مواجه شدند که حال جهش یافته بود و قدرتمند تر شده بود، بعد از یک نبرد به کمک ایدا آن ها از آسانسور استفاده کردند تا به سقف ساختمون برسند(به درخواست ایدا) در راه آن ها متوجه شدند که ایدا در حال مبارزه با سیمنز است، لیان به کمک ایدا رفته و بعد از شکست سیمنز ایدا از لیان خواست که خود را به سقف رسانده و هدیه ای که برایش آنجا گذاشته است را بردارد، وقتی که لیان و هلنا به سقف رسیدند دوباره با سیمنز مواجه شدند که اینبار جهش دیگری کرده بود، بعد از یک مبارزه سخت لیان به کمک RPG ای که ایدا برایش گذاشته بود سیمنز را شکست داد و به کمک هلیکوپتر از آنجا فرار کرد، در آن هلیکوپتر رم کارتی بود که نشان میداد سیمنز عامل تمامی این اتفاقات است و بی گناهی آن ها را ثابت میکرد.
شخصیت و روابط
لیان در ابتدا به عنوان یک پلیس ساده و تازه کار با حس قوی وظیفه شناسی و عدالت ظاهر شد.بعد از اینکه اعمالش در واقعه راکون سیتی توسط دولت آمریکا کشف شد آن ها او را استخدام کردند و بعد تمرینات سخت توانستند او را تبدیل به یک مامور ویژه بکنند. لیان می توانست در بیشتر شرایط آرامش خود را حفظ کند. او در اهدافش بسیار مهربانانه و آرام برخورد میکند. لیان حتی کار هایی که مجبور نیست را انجام میدهد زیرا میداند که به صلاح است، برای مثال وقتی که او دستور داشت تا اسلواکی شرقی را ترک کند، با وجود اینکه تازه به آنجا رسیده بود، او تصمیم گرفت تا جلوی گسترش B.O.W ها را بگیرد و رئیس جمهور کشور را پیش پای عدالت بیاورد، زیرا او احساس میکرد که به این کار ها تعهد دارد.
طبیعت دوستانه لیان، باعث میشود که او برای اطرافیانش بسیار دوست داشتنی به نظر برسد، لیان به سرعت بعد از ملاقاتش با کلیر رابطه دوستانه با او برقرار کرد، لیان همچنین به جک کراوزر قبل از خیانتش بسیار احترام میگذاشت، هم به عنوان دوست و هم به عنوان سرباز، او همچنین به سرعت یک رابطه دوستانه با لوییس سرا و مایک (خلبان رزیدنت اویل ۴ ) برقرار کرد و به شدت بخاطر مرگ آن ها ناراحت شد. لیان همچنین بخاطر مرگ ایدا در رزیدنت اویل ۲ به شدت احساسات نشان داد و ناراحت شد و در هنگام آخرین نفس های او … ، همچنین در مقابل به شدت با افرادی که مایه تهدید او و جهان هستند مخالفت میکند.
لیان همچنین نشان داده که در حرف زدن با خانم ها نیز مهارت دارد به علاوه اینگرید هانیگان، کسی که در مقابل شوخی های لیان به او یادآوری کرد که همچنان در حال انجام وظیفه است.
رابطه لیان با ایدا نیز بسیار پیچیده است، با وجود اینکه آن دو نوعی گروه را باهم تشکیل می دهند، هر دوی آن ها نشان داده اند که در کمک کردن به یکدیگر دریغ نمی کنند که نشان میدهد احساس خاصی نسبت به یکدگیر دارند، با وجود این ایدا هیچ مشکلی با این ندارد که از لیان برای رسیدن به اهدافش استفاده کند. لیان همچنین اشاره میکند که ایدا بخشی از وجود اوست که نمی تواند بگذارد تا برود.
لیان همچنین به شدت برای کسانی که نجات داده است اهمیت میدهد. او حتی به کسانی که آن ها را نمی شناسد نیز کمک میکند، او برای مدت موقتی نیز تبدیل به محافظ شری شد تا اینکه او را به توقیف دولت آمریکا در آوردند. در طی عملیات خاویر لیان یک رابطه ای نیز با مانوئلا هیلداگو برقرار کرد، او هر کاری که میتوانست انجام داد تا از مانوئلا محافظت کند،حتی بخاطرش نزدیک بود خورد شود. لیان در طی ماموریتش برای نجات اشلی گراهام خودش را چندین بار در ریسک های خطرناک قرار داد تا مطمئن شود که اشلی سالم باشد، او حتی وقتی که به دستگاه لیزری رسید حاضر شد اولین نفر بر روی دستگاه بشیند تا مطمئن شود که دستگاه کار میکند و کسی کشته نمیشود.
لیان در ابتدا بسیار مردد بود که به رئیس جمهور شلیک کند یا نه زیرا او یک دوست بسیار قدیمی برای او بود، او حتی اینکار را نکرد تا اینکه رئیس جمهور سعی کرد تا به هلنا هارپر حمله کند. این واقعا ضربه بزرگی به لیان بود زیرا آدام بنفورد کسی بود که ابتدا لیان را به استخدام در آورد و سپس تمرین داد تا به یک مامور ویژه تبدیل شود. لیان و آدام بسیار باهم دوست بودند به طوری که بنفورد به لیان گفت که برای دوستی شان ارزش قائل است و همچنین لیان نیز چندین بار او را با نام کوچک صدا کرد، قبل از اینکه بنفورد به مقام ریاست جمهوری برسد تنها کسی بود که لیان به او اعتماد داشت و وقایعی که در راکون سیتی بر سرش گذشت را برایش تعریف کرده بود، او برای آدام تعریف کرده بود که در آن زمان پیدا کردن امید بسیار برایش سخت بود، او حتی به ایاین فکر بود که خودش را بکشد و از این وضعیت خلاص شود که این باعث میشد که آدام برای لیان یک دوست بسیار ارزشمند باشد.
لیان به شدت برای مردم معمولی نیز اهمیت میدهد و همیشه مایل به کمک به آن ها است حتی اگر باعث شود که خود را در خطر بیندازد. بعد از شلیک به رئیس جمهور، لیان و هلنا با مردی برخورد کردند که به دنبال دختر گمشده خود میگشت، او از آن ها کمک خواست و لیان بدون درنگ قبول کرد، حتی بعد از اینکه هلنا به او گفت که وقت نداریم لیان در جواب پاسخ داد که زمان را میسازیم. وقتی که لیان در نوار های حراستی دید که دو نفر دیوانه وارد تابلوی کمک را نشان میدهند سریعا به هلنا گفت تا با او بیاید و به آن ها کمک کند، به هر حال هلنا به او گفت که خیلی دیر شده است و وقتی که لیان برگشت و به دوربین ها نگاه کرد دید که آن دو نفر توسط زامبی ها کشته شده اند و به شدت ناراحت و نا امید شد. لیان در میان دعوایش با کریس ردفیلد وقتی که کریس به او گفت که تمامی مردانش را بخاطر کارلا رادامز از دست داده است لیان با عصبانیت جواب داد که او هم بیشتر از هفتاد هزار آدم از دست داده که نشان میداد او به شدت برای تمامی مردمی که در حادثه تال اوکس از دست داد اهمیت می دهد.
حتی در مواقع خطر، لیان اغلب سعی میکند که آرامش خود را حفظ کند و سرحال به نظر برسد، حتی در حضور دشمنانش.برای مثال هنگام گفتگویش با سالازار وقتی که او به لیان گفت که دست راستش به دنبال لیان فرستاده، لیان به صورت طعنه آمیز جواب داد که “دست راستت داره میاد تا قطع بشه؟”، با وجود اینکه میدانست منظور سالازار از دست راست یک نفر است. وقتی که سالازار تبدیل به یک هیولای غول پیکر شد لیان بجای اینکه دست و پایش را گم کند بسیار با آرامش گفت که”هیولا ها ! فکر کنم بعد از این یه نفر کمتر برای نگرانی وجود داشته باشه” یا حتی وقتی که هنگام گفتگویش با سدلر، او گفت که کسی را به دنبال او فرستاده و از ضمیر فاعلی it استفاده کرد، لیان سن سدلر را مسخره کرد و با طعنه میخواست به او بگوید که آلزایمر گرفته است. وقتی که لیان توسط بادی مورد بازجویی قرار میگرفت با طعنه میگفت که او فقط یک گردشگر آمریکایی است که گند زدن در تعطیلاتش و یا اینکه حمل اسولت رایفل برای گردشگران آمریکایی کاملا طبیعی است.وقتی که لیان و هلنا به دنبال کلید ماشین پلیس می گشتند لیان با خونسردی گفت که “دزدیدن ماشین به اون آسونی هم که تو فیلم ها نشون میدن نیست”. وقتی که لیان و هلنا در هواپیمایی که به سمت چین میرفت، در داخل کابین خلبان با یک لپوتیتسا مواجه شدند لیان با شوخی به هلنا گفت “تو که فکر نمیکنی این یارو بتونه هواپیما رو هدایت کنه؟!”.
لیان به همان اندازه که کریس از بیوتروریسم نفرت دارد،بیزار است. او کسانی که B.O.W ها را اختراع کرده اند یا حتی استفاده میکنند را جزو خائنان می داند و بسیار دوست دارد که آن ها را به پای میز عدالت بکشاند، او این موضوع را کاملا واضح به JD گفت. او نقشه آسموند سدلر برای نابودی دنیا به وسیله ویروس لاس پلاگاس رو با حمله فضایی ها یکسان می داند.
مهارت ها و توانایی ها
لیان یک تیر انداز بی نظیر است.او به راحتی هدفش را در فاصله ۵۰ یاردی به راحتی هد شات میکند و در استفاده از اسلحه های مختلف نیز مهارت زیادی دارد. او در رزیدنت اویل ۶ یک جفت کلت موثر داشت و همچنین از یک M4 که یک نارنجک انداز مدل M203 به آن وصل شده بود به خوبی برای از بین بردن کورتیس میلر استفاده کرد. در ماموریتش در اسلواکی شرقی لیان از یک AKMSU سفارشی و شخصی برای از بین بردن لیکر ها و تایرنت ها استفاده میکرد. لیان همچنین در استفاده از سلاح های سنگین مانند راکت لانچر یا RPG در مقابل موجودات بسیار بزرگ مهارت دارد و به همان خوبی نیز این مهارت را دارد که چگونه از توپخانه یک تانک استفاده کند.
لیان به صورت قابل ملاحظه ای در مبارزات نزدیک با چاقو مهارت دارد، و برای درگیری های تن به تن به آن بیشتر الویت میدهد زیرا ادعا دارد که بهتر کار میکنند،توصیه ای که به ایدا نیز نمود، او حتی توانایی این را دارد که در میان مبارزه به سرعت چاقو را در دو دستش جا به جا کند، او همچنین نشان داده است که در پرتاب کردن چاقو مهارت و دقت فوق العاده بالایی دارد، برای مثال او توانست که در یک اتاق نسبتا بزرگ و وسیع چاقویش را درست به وسط دست سالازار بزند، طنابی که ایدا با آن آویزان شده بود را با پرتاب چاقو به دقت پاره کند، یا اینکه چاقویش را در یک اوضاع وخیم درست در وسط مردمک چشم کورتیس میلر پرتاب کند. اغلب مهارت های او در استفاده با چاقو در مبارزه ی تن به تنی که با کراورز داشت به شدت درخشید و نمایان شد و توانست از خودش در مقابل او دفاع کند. در اسلواکی شرقی وقتی که در گوشه ای توسط دو مستر ایکس محاصره شد بود و مهماتش نیز پایان یافته بود، او خودش را آماده کرد که فقط با چاقویش در مقابل آن ها قرار بگیرد و مبارزه کند.
در کنار مهارت های لیان در استفاده از اسلحه، او در نبرد ها تن به تن نیز مهارت هایی نیز دارد،در زمانی که او در لانشاینگ بود او توانست که مقابل کریس ردفیلد در یک نبرد دست به دست قرار گیرد و به طور مساوی با او مبارزه کند تا اینکه هر دویشان به طور همزمان بر روی یکدیگر اسلحه کشیدند. او همچنین توانست در مقابل اسوتلانا بلیکوا که یک مربی و یک مبارز آموزش دیده نیز بود قرار گیرد و شکست نخورد، او همچنین به راحتی می تواند دشمنانش را که از پشت به او حمله کرده اند را نیز شکست دهد، برای مثال او به راحتی توانست وقتی که ایدا تفنگش را از پشت سر به روی لیان نشانه رفته بود را خلع سلاح و مهار کند یا مثلا در مقابل JD نیز که در همین موقعیت مشابه قرار داشت این کار ها را بکند، او همچنین می توانست وزن آنجلا مولر و کورتیس میلر را که در حال افتادن بودند را نیز تحمل کند.
در موارد فیزیکی نیز لیان بسیار قدرت و مهارت دارد، او به صورت بی نظیری بدنی نرم و آکروباتیک با رفلکسی بالا دارد که نمونه بارز آن حرکات و مانور های لیان در اتاق لیزر ها بود که به طرز بسیار آکروباتیکی از پس آن ها برآمد یا مثال های دیگری مانند جا خالی های به موقع به هنگام حمله دشمنان. لیان همچنین سرعت دویدن بسیار بالایی دارد که برای مثال توانست از دست ربات سنگی و غول پیکر رامون سالازار فرار کند و از موانع سر راهش نیز با سرعت بگذرد. لیان همچنین در استفاده از هنر پارکور نیز فوق العاده عمل میکند، مثلا وقتی که سالن های داخل شرکت ویل فارما در حال سقوط بود لیان با استفاده از پارکور توانست نجات یابد یا مثال دیگر وقتی که او در حال تعقیب بادی در میان کانتینر ها بود از حرکات پارکور استفاده کرد. لیان همچنین در فکر کردن و سریع تصمیم گرفتن نیز قابلیت بالایی دارد، او همچنین ری اکشن های سریعی نیز در مقابل حملات انجام میدهد برای مثلا وقتی که او توسط کراوزر یا اسولانا بلویکا ضربه خورد و به گوشه ای پرت شد توانست بر روی پا های خود فرود بیاید.
همچنین لیان نشان داده است که بدن فوق العاده قوی و محکمی دارد! در رزیدنت اویل ۲ لیان پس از اینکه توسط آنت برکین گلوله خورد مدتی بعد توانست بهوش بیاید و به راحتی به ادامه کار خود بپردازد. در هنگام مبارزه اش با کورتیس میلر، او یک ضربه محکم از کورتیس خورد و سرش به شدت به یک جعبه برق برخورد کرد اما مدتی بعد خیلی سریع بلند شد و به مبارزه اش ادامه داد یا در مبارزه اش در مقابل مستر ایکس ها در اسلواکی شرقی، لیان توسط آن ها به شدت به دیوار کوبانده شد اما جراحت خاصی برنداشت. در رزیدنت اویل ۶ او از یک هلیکوپتر افتاد و با شانه اش به شدت با زمین برخورد کرد، اما خیلی زود بلند شد و به راهش ادامه داد.
در فایل های ایدا شرح داده شده است که لیان یک مهارت قدرتمند نجات یافتن دارد و به طور کامل یک نابغه به تمام معناست. لیان همچنین به نظر می رسد یک غریزه دفاعی ای بسیار قوی ای دارد، برای مثال او توانست وجود کراوزر را در رزیدنت اویل ۴ احساس کند و وقتی که او قصد داشت از پشت به او حمله کرده و بکشتش لیان به راحتی حمله اش را دفع کرد.
در لانشاینگ لیان نشان داد که مهارت هایی در خلبانی نیز دارد، برای مثال او توانست هلیکوپتر را در وضعیت بسیار بحرانی برای مدت طولانی در آسمان نگه دارد حتی وقتی که یک طرف هلیکوپتر به شدت با یک قطار ساییده شد. لیان همچنین توانست هواپیمای بدون خلبان را جوری بر زمین بنشاند که خودش و هلنا زنده بمانند، اگرچه در این مورد از هانیگان کمک زیادی گرفت اما مهارت های خودش هم بی تاثیر نبود. لیان هم
نظرات شما عزیزان: